صلاحالدین عباسی
در انتخابات سال جاری ایالات متحده آمریکا دموکراتها بر جمهوریخواهان با به دست آوردن 333 کارت الکترال از 538 کارت پیروز شدند. با این پیروزی به حاکمیت 8 سالهی نئولیبرالها بر کاخ سفید و قدرت 20 سالهی خانوادهی قدرتمند و سیاستمدار بوش خاتمه داده شد. از سال 1789 که اولین انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا برگزار شد، تاکنون، سابقه نداشته است که حضور مردم در پای صندوقها تا این حد مورد توجه داخل و خارج آمریکا قرار گیرد.
هر چند آمریکاییها و بیشتر غرب راه یافتن یک رنگینپوست را به کاخ سفید امری اعجابانگیز و تحولی جدید در دموکراسی به حساب آوردند اما در شرق خصوصاً در حوزهی تمدن اسلامی این پدیده نه تنها مورد توجه نبود بلکه بزرگ کردن آن امری عجیب به نظر آمد، چرا آنها راه یافتن سیاه پوستان و بردگان و غیر خودیها به مقامات سیاسی و حکومتی و نظامی و اقتصادی را چهارده قرن پیش تجربه کرده بودند. این بزرگنمایی در حالی است که انتخاب اوباما قبل از آنکه آری گفتن به او باشد نه گفتن به جمهوریخواهان و لیبرالهای محافظهکار بود. سیاستهای نظامی و جنگسالارانه در خارج، و سیاستهای اقتصادی و کنترلهای نامحسوس شهروندان در داخل، از دلایل عمدهی تغییر نگاه آمریکاییان بود.
اما محور بحث من بررسی انتخابات آمریکا و جریان نئولیبرالیسم و تفاوت دیدگاههای شرق و غرب نیست. سیاستمداران جدید کاخ سفید از 20ژانویه 2009 وارد کاخ سفید شده و رسماً شروع به کار خواهند کرد. کردها، خصوصاً کردهای زیر سلطهی عراق، از آنها چه انتظاری دارند؟
قبل و بعد انتخابات، در تمامی میدیا و رسانههای عمومی کردستان اعم از کانالهای تلویزیونی و اینترنتی و نوشتاری، بارها به این موضوع پرداخته میشد. اگر مک کین پیروز شود چه منافعی برای کردها خواهد داشت؟ با پیروزی اوباما چه ضررهایی متوجه کردها خواهدشد؟ اکنون که دموکراتها برنده شدهاند در صورت خارج کردن نیروهایشان چه خواهد شد؟ با برداشته شدن چتر امنیتی آمریکا، اعراب شیعه و سنی با ما چه خواهند کرد؟ آیا امکان دارد جنگ داخلی دیگری در عراق افروخته شود؟ با بودن همسایگان مخالف با حقوق کردها، آیا جنگ و آوارگی دیگری در راه است؟ آیا تجربهی 17 ساله حکومت اقلیم بر باد خواهد رفت؟ آیا افکار عمومی جهان آوارگی و انفال و حلبچه دیگری را برای کردها تحمل خواهد کرد؟ آیا بعد از 17 سال آرامش و آسایش و امنیت، کردها خصوصاً رهبران سیاسیشان، آمادگی و توانایی پذیرش ناامنی و به کوه رفتن را دارند؟ جریان حمله به ایران چه خواهد شد؟ با تکیه بر حقوق بشر آیا ترکها را در به رسمیت شناختن واقعیت کردها زیر فشار قرار خواهند داد؟ و دهها سوال و شک و گمان دیگر که از طرف گویندگان و نویسندگان و حتی مردم عادی هم مطرح میشد و میشود.
از پیگیری این بحثها به این نتیجه میرسیم که دو عقل بر ما کردها حاکم است. عقلی قوی و تقریباً فراگیر که اعتقاد دارد سرنوشت کردها وابسته به آمریکا و سیاستها و ماندن و نماندنش در عراق و حمله کردنش به ایران و سوریه و ایجاد فشار به ترکیه است. و تنها این عامل خارجی رمز مانایی ملتی است که دهها سال برای بودن و ماندن و حقوقش فداکاری کرده است. دیگری عقلی ضعیف و محدود که از اول تکیهی کامل به آمریکا و هر تکیهگاه خارجی را اشتباه میدانست و خواهان معامله و چانهزنی و همپیمانی با غرب بر اساس صورتجلسات کتبی و نظارت نهادهای بینالمللی مثل شورای امنیت و سازمان ملل بود. خواهان اتحاد و برادری و فداکاری در داخل و سیاسیکاری با همسایگان و تعامل با حوزهی تمدنی کردها و همپیمانی دو جانبه با غرب و تکیه بر هویت و فعالیت و رشد اقتصادی کردها بود.
عقلانیت اول فراگیر است و از همان اول بر مواضع و سیاست و تدبیر بیشتر رهبران و احزاب و به تبع آن اکثر مردم حاکم شد. پرورنده و ایجاد کنندهی روح مقلد و مصرفکننده و یأس و ناامیدی و خود هیچانگاری است. این عقلانیت به قدرت و توان و تولید ملی بها نمیدهد و همه چیز را وابسته به خارج از جامعهی کردی میداند. ریشههای تاریخی دیرین و پایگاه طبقاتی خاص خود را دارد. انگار کردها آجرهای خامی هستند که بدون ملاط روی هم چیده شده و به تکیهگاهی خارج از خود آسوده لم داده است. اکنون چنان پیشبینی میشود که این تکیه گاه در حال تکان خوردن است. اگر این بار هم تکان نخورد یا کنار نرود روزی خواهد لرزید.
آمریکا یا هر تکیه گاه دیگری ریشه در منافع ملی خود دارد. ثبات و دگرگونیاش از نفت اعراب و آبراهههای آنها و دوستی و لابی ترکها و تغییر سیاستهای ایران متاثر است. جدا از سه مورد مذکور وابسته به دهها پدیده و عامل دیگر میباشدکه با تکان هر یک تکیه گاه ما هم خواهد لرزید.
کاخ سفید مجتمع خیریه نیست. راه یافتگان به آنجا؛ اعم از اوباما و تیم همراهش؛ خیرینی نیستند که با دیدن آوارگی کردها در خاور میانه؛ نابودی ملتی در دارفور، کشتار و نابودی قوم توتسی، آوارگی و مرگ کودکان صومالی از گرسنگی، و حاکمیت استبدادی در مصر و عربستان و اردن و شیلی، شبها خواب از چشمشان بپرد و از فرط غم و اندوه ملل جهان نای نان خوردن نداشته باشند. تازه اگر چنین هم بود باز سرنوشت یک ملت را نباید بدون چون و چرا به آنها گره زد. کاخ سفید دارای خطوط عرضی و طولی برنامهریزیشده در امور سیاسی و اقتصادی و نظامیاست که خطوط طولیاش با تغییر ریاستجمهوری غیر قابل تغییر است و خطوط عرضیاش قابل تغییر و انحنا است. همهی این خطوط، در طول و در عرض در راستای منافع ملی آمریکا و منافع مادی و مالی دراز مدت و کوتاه مدت طبقات و لایههای حاکمیت آن ترسیم و قابل تغییر و انحنا میباشند. آیا این منافع توسط 30 کشور و 200 میلیون عرب و 150 میلیون ترک و ایران بیشتر از 6/1 میلیون کیلومتر مربعی بهتر و بیشتر قابل تأمین است یا 40میلیون کردی که هنوز به عنوان ملت مورد پذیرششان واقع نشده است.
از طرف دیگر آمریکا آن قدر قدرت و نیروی مطلقی که تصور میشد نیست که امور جهان بر مدار تصمیم و یرنامهی او در چرخش باشد. ضربهی 11 سپتامبر، بحران اقتصادی، جنگ افغانستان، ناامنی عراق، اوضاع آمریکای جنوبی، برخاستن خرس روسیه از خاکستر شوروی سابق، به راه افتادن بولدوزر اقتصاد جنوب شرق آسیا خصوصاً چین، عدم توانایی کنترل بحران چند دههی فلسطین، و... همه گویای مطلق نبودن توانایی آمریکا است. مسایلی مثل حقوق بشر و حقوق ملتها و و مخالفت افکار عمومی و نظم نوین و ... نیز در معادلات سیاسی چنان کم نرخاند که در مقابل یک بشکه نفت رنگ میبازند.
البته من با آمریکا دشمن نیستم و توصیه به دشمنی با او نمیکنم. کمکهای آمریکا در آسایش و امنیت کردها را فراموش نکرده و ارج مینهم. آمریکا را کشور بزرگی میدانم که در راستای رفاه و آسایش و دموکراسی ملل بسیاری کوشش کرده و مفید بوده است. آمریکا تجربهای در طول حیات بشری است که منشأ خدمات و تواناییهای بی نظیری بوده است. در واقع مشکل از آمریکا نیست از ماست. از همان عقلی است که ما را تابع مطلق و آمریکا را متبوع مطلق میپندارد. عقلانیتی که مورد تمسخر خود آمریکاییها هم است. عقلانیتی که به جای یافتن و تکیه کردن بر تواناییهای خود نگاه به بیرون دارد. این که حتی خداوند هم حال هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه خود برای دگرگونی بکوشد را مسخره میپندارد.
پر واضح است هر کسی به کاخ سفید راه پیدا کند، دموکرات باشد یا جمهوریخواه، سیاه باشد یا سفید، کبوتر باشد یا باز، خطوط عرضی سیاستهایش را در راستای منافع خودش میچرخاند. اعتماد به نفس و سیاستها و برنامهها و موضعگیریها و چانهزنیها و اخمهایمان بیشتر از خندههایمان میتواند بر این خطوط تأثیر بگذارند.
روشنی آیندهی سرنوشت کردها در گرو حاکمیت عقلانیت دوم است. این عقل اهل مبارزه و نوآوری و خلاقیت و تولید و ریسک کردن است. از هر شکل روح بردگی و منش فساد و تباهی بیزار است. بر کنش تحلیلی و مشاورهای و انتقادپذیری پایدار است و از موضعگیری واکنشی میپرهیزد.
عقلانیتی که نگاهش را از بیرون به درون دوخته است. به جای رضایت بیرون به رضایت درون و منافع استراتژیک کردها میاندیشد. و سیاستگذاریها را بر واقعیات و تواناییهای ملی و تاریخی خود پایهریزی میکند. در شکوفایی هویت واقعی ملتش کوشا است و به فعالیتهای اقتصادی تولیدی اهمیت میدهد. خود و ملتش را اصل میداند و هر آن چه دیگری است فرع.
نظرات
کاکه سهلاح دستت درد نکند، الحق خوب نوشتهای،